از ماست که بر ماست



صندلی خودرو

درخت جوانی نزد درخت پیری رفت و گفت: «خبر داری که چیزی آمده که ما را می‌بُرد و از پایمان می‌اندازد؟»
درخت پیر گفت: «برو ببین از ما هم چیزی همراه او هست؟»
درخت جوان رفت و دید سری از آهن و دسته‌ای از چوب دارد. پس نزد درخت پیر برگشت و گفت: «سرش آهن و تنه‌اش چوب است.»
درخت پیر آهی کشید و گفت: «از ماست که بر ماست.»



منبع: یکی بود


مطلب قبلیتنها راه ورود بشر به بهشت
مطلب بعدیشیخ ابوسعید ابوالخیر در راه حج
نظرات
نظر شما در مورد این مطلب چیست؟
ثبت دیدگاه